۱۳۹۲ آبان ۳, جمعه

نامه ای برای خانم فروزان



قدیمی ها - م. صدر: شاید دوستان و کسانی که مرا می شناسند و یا حداقل با نوشته های من در مورد فریدون فرخزاد آشنایی دارند، تعجب کنند که چطور بعد از یک دوره تقریباً طولانی باز دست به قلم شدم و برای اولین بار در مورد شخصی به غیر از آن ره سپرده نوشتم؟
حقیقت این است که هرگز خودم هم فکر نمی کردم بتوانم غیر از فریدون در مورد شخصی یا موضوعی یا نکته ای و یا هر مورد دیگری مطلبی بنویسم. ولی هفته پیش بود که حسی پدید آمد تا با نگاهی متفاوت و زاویه ای دیگر به شصت سال گذشته بیندیشم و اکنون که در واپسین دوره زندگی قرار گرفته ام هر آنچه را که در عمر بگذشته بیش از همه برایم مهم بوده و پیوندی در حد اعتیادی شبانه روزی به همراه داشته را قبل از اینکه دیر شود برای عزیزانم به یادگار بگذارم.
اهمیت این عمل و سود آن و نفع آن بیش از شما خوانندگان عزیز برای خود من می باشد که حس تقدیر و سپاس و تشکر و قدردانی و جبر ان آن همه زیبائی هایی را که خانم فروزان به من و میلیون ها نفر در ایران و دیگر کشورهایی که فیلم های ایشان دوبله و در آن ها نمایش داده می شد را بنمایم. این حس نادری است که زیاد برای آدم ها پیش نمی آید. خصوصاً کسانی که زیبایی را به معنی واقعی آن نمی شناسند و یا نمی بینند!
خانم فروزان را من آخرین بار در 28 مرداد 1379 در منزل شخصی ایشان در طهران دیدم. از من نخواهید تا چگونگی صدور اجازه ملاقات و... را به طور کامل بنویسم که ممکن است خدای ناکرده باعث تکدر خاطر ایشان گردد. ولی می توانم هر آنچه که در آن چند ساعت در ذهن من گذشت را به رشته تحریر در آورم. فقط این را اعتراف می کنم که از هر وسیله ای که می توانستم برای اخذ موافقت ایشان استفاده نمودم بدون اینکه متوسل به کسی شوم و این پشتکار حدوداً چهار ماه به طول انجامید.
من می دانم و خبر دقیق دارم که سرکار خانم فروزان دعوت ها و درخواست ها و تقاضاهای بسیار متعددی در این دوره طولانی از سکوت و سکون خودشان را برای مصاحبه رد کرده اند. من جمله تقاضای بخش فارسی صدای آمریکا برای یک مصاحبه یک ساعته در مقابل پنجاه هزار دلار هدیه در اسفند 1384 و یا تقاضایی مشابه از سوی بخش فارسی تلویزیون بی بی سی در مقابل وجهی در همین حدود در اسفند 1389 و درخواست های مکرر شبکه من و تو که این مورد را حتی نخواستند در مقابل ایشان مطرح شود. همچنین ایشان حتی درخواست ها و وساطت ها و توصیه های دوستان از سوی برخی بازیگران و هنرمندان همدوره خودشان را نیز محترمانه با جواب منفی پاسخ داده اند. پس از همین جا می توانید حدس بزنید که من برای رسیدن به مقصود چه تلاش پیگیر و عاشقانه ای را به کار بردم و در این راه دشوار با اطمینان از حافظه ام تمامی فیلم های ایشان را برای چندمین بار به منظور نه لذت بردن بلکه حفظ همه نکته های آنها مشاهده نمودم تا مبادا باعث سرافکندگی خودم شوم!

فروزان

لذا من نیز در این نوشتار خودم را موظف و مقید می دانم به خواسته ایشان احترام گذاشته از مرز های ادب و هر آنچه که مربوط به حریم خصوصی ای شان می شود فراتر نروم. من نمی خواهم در این نوشته به اینکه فی المثل ایشان متولد چهارم شهریور 1316 در بندر پهلوی هستند و یا بیوگرافی ایشان که در کتب سینمایی مختلف مانند «فرهنگ سینمای ایران» نوشته جناب آقای جمال امید به کرات آمده است بپردازم. که اینها را علاقه مندان ایشان از حفظ هستند و یا براحتی می توانند در این کتب و یا دنیای مجازی بیابند. بلکه قصد من فقط بیان گوشه ای از اخلاق و رفتار واقعی ایشان در زندگی خصوصیشان است که همیشه بسیار نایاب بوده و است حتی در دوره ای که سینمای ایران متعلق به ایشان و مرحوم آقای فردین بود و می دانم دانستن آن بیشترین خواسته و هدف دوست داران و عاشقان سینمایی ایشان است.
لازم به ذکر این واقعیت نیست که تفاوت بسیاری است بین عشق به یک هنرپیشه سینمایی و یا تئاتری و عشقی که در زندگی واقعی هر کسی کم و بیش با آن رو به رو می شود. در تمام دنیا حتی قبل از اینکه دوربین سینما اختراع شود که حدود صد و چند سال از آن می گذرد و بیشتر تئاتر مرسوم بود رابطه عاطفی، عشقی، رویایی، احساسی بین تماشاگر و به اصطلاح امروزه آن «بازیگر» بوجود می آمده و می آید. تماشاگران زن بیشتر با بازیگران مرد و تماشگران مرد بیشتر با بازیگران زن رابطه ای آن طور که خود می خواستند بر قرار می کردند درست مانند قمار بازی که فقط خود می داند در دستش چه دارد. کشور های صاحب سینما که در رأس آنها از نظر قدمت و محتوا و کثرت بازیگران ایتالیا قرار دارد با هنرپیشه هایی مانند جینا لولو بریجیدا، سوفیا لورن، سیلوا کوشینا، ویرنا لیزی، لئا ماسینا، جیووانا رالی و ده ها مورد دیگر تقریباً تا پایان دهه هفتاد یکی تاز سینمای جهان بودند و بنا به آمار وزارت دارایی آن کشور مقدار ارزی که از طریق فروش فیلم های این بازیگران به کشور های خارجی نصیب ایتالیای خسته و ورشکسته و بازنده در جنگ شد و باعث احیای زندگی و صنعت در آن کشور گردید مساوی با خسارات ناشی از شکست سنگین در جنگ جهانی دوم بود. برای همین هم هست که هنرپیشه های اکثراً متوفای ایتالیایی در آن کشور علاوه بر وجهه سینمایی یک حالت تقدس نیز در اجتماعشان دارند. یا در آمریکا مرلین مونرو، کیم نواک، الیزابت تیلور (انگلیسی)، اوا گاردنر، لورن باکال و... همین حالت را دارند و اکثراً بعد از گذشت چند دهه از مرگشان خانه های آنها زیارتگاه عاشقان آنهاست. اما با همه اینها وقتی در مقام مقایسه بر می آئیم خانم فروزان را از تمامی جهات نه تنها همتراز آنها می بینیم بلکه از بعضی ج هات در مقام بالاتری هم قرار می گیرند.
مطمئن هستم اگر بودجه، تکنولوژی، امکانات و دانش آکادمیک عوامل سینمای ملی ایران در حد کشورهای ایتالیا یا آمریکا و یا حتی فرانسه بود نه تنها خانم فروزان بلکه بسیاری از دیگر هنرپیشه های سینمای ملی، آزاد و غیر فرمایشی ما نیز به استودیو های هالیوودی و چینه چیتا و براد وی و... راه پیدا می کردند و بین المللی می شدند.
هر زمان که به سینمای ملی  1309 تا 1357 ما فکر می کنید در نظر داشته باشید که سینمای ما با چه هزینه ای و با چه دوربین های ابتدایی و لابراتوار های اولیه و توسط کسانی که به جز دو مورد بدون هر گونه تحصیلات مرتبط و فقط و فقط با عشق وافر به این هنر قدم در این راه دشوار گذاشتند تا به گنج قارون، قیصر، طوقی، کاکو و قلندر رسیدند و سینمای عزیز ما را از نابودی حتمی نجات دادند.
تصور بفرمائید کشوری با آن عظمت و قدرت اگر بدون سینمای ملی بود؟ سینمای ایران قبل از گنج قارون به معنای واقعی کلمه ورشکسته و حتی مقروض بود و تعدادی از تهیه کنند های عزیز ما بخاطر برگشت چک هایشان در زندان بودند و برخی دیگر در شرف بازداشت و این سیامک یاسمی بود که با اتکا به مرحوم آقای فردین و خانم فروزان و مرحومین آقایان ظهوری و آرمان تا آخرین ریال خودش را برای تهیه این فیلم هزینه کرد و انقلابی در صنعت فیلم ایران بوجود آورد که امواج آن سینمای ما را به ساحل ی امن رسان ید.هر چند که طوفان 57 آنرا بکلی ریشه کن کرد و با خود برد.
اکیداً لازم می دانم به این نکته مهم اشاره نمایم که زیبایی خانم فروزان تماماً طبیعی و خدادادی بوده و هست و از معدود بازیگران سینما هستند که کوچکترین عمل زیبایی و یا جراحی های متداول میان بازیگران سینما بر ر وی ایشان انجام نشده بود حتی یک ارتودنسی ساده و این از معجزات طبیعت است.
نکته دیگر اینکه بعد از اکران فیلم «مردی از طهران» ابتدا در کشور اردن هاشمی و سپس در بسیاری دیگر از کشورهای عربی (1345) و «یوسف و زلیخا» در کشور ترکیه (1347) که هر دو رکورد فروش در آن کشور ها را بدست آوردند، مافیای سینمایی این دو کشور طبق یک قانون نانوشته از تهیه کنندگان خود خواستند جهت جلوگیری از پسرفت بازیگران مطرح خود دیگر از فروزان ایرانی در فیلم هایشان استفاده نکنند. این نکته از لغو قراردادهای بعدی دو کمپانی فیلمسازی پترا فیلم اردن و یلدیز فیلم ترکیه (با شراکت رودکی فیلم ایران) مشهود است.
خانم فروزان را با عناوین و القابی مانند «بت افسانه ای سینمای ایران»، «آفتاب بی غروب سینمای ایران»، «افسونگر پرده نقره ای»، «شعله همیشه فروزان سینما»، «آن جادوگر دلها»، «مرز تعصب و زیبایی»، «جدال رویا با حقیقت» و... در جراید و تیزرها و کلیپ ها و آگهی ها معرفی کرده اند. ولی از نظر من هیچکدام از این توصیفات نتوانستند واقعیت زیبایی صورت و اندام و قدرت بازیگری ایشان در سکانس ها و پلان های دشوار عشقی، سکسی، احساسی، خشم، مهربانی، نفرت و صد البته عاطفی را بیان کنند. من در وصف ایشان فقط می توانم لقب «تصویری جادویی از بهشت» را عنوان نمایم. بله همه ما به بازیگران مردی که نقش مقابل ایشان را داشتند حسادت می ورزیدیم. حسادتی از جنس آرزو، تمنا، رویا و... سرانجام عشق. در بین تهیه کنندگان آن زمان حضور خانم فروزان در فیلم به ضمانت گیشه معروف بود.
باز گردیم به سومین و آخرین دیدار من با این رویای بهشتی: بعد از ظهری گرم و دم دار بود. از زمانی که ساعت ملاقات معلوم شده بود یعنی 28 ساعت قبل نه خواب داشتم و نه خوراک. به یاد داشتم که از قدیم می گفتند «هر که برای اولین بار فروزان را ببیند زبانش بند می رود» برای من هم بار اولی که در مراسم سپاس سال 1348 ایشان را از فاصله یک متری دیده بودم (برنده جایزه بهترین نقش اول زن به خاطر بازی در فیلم تنگه اژدها) این اتفاق افتاده بود ولی بعد از چند ثانیه بر خود مسلط شده و در آستانه درب ورودی هتل کنتیننتال فریاد زدم «خانوم فروزان دوستون دارم م م م م م، دارم له می شم م م م م م م، تو رو خدااااااا (کسانی که خاطرات فریدون فرخزاد را قبلاً خوانده اند مشروح این دیدار را می دانند که بعد از چند دقیقه ایشان یکی از مأمورین هتل را فرستادند تا مرا نزد ایشان ببرد).
دومین دیدار من با ایشان هم به عنوان فرستاده ویژه فریدون فرخزاد برای جلب موافقت ایشان جهت شرکت در یک شو تلویزیونی دو ساعته بود که کلاً قرار بود به ایشان اختصاص داده شود. (باز خوانندگان زندگینامه فریدون فرخزاد این مورد را نیز مفصلاً خوانده اند). بگذریم...

فروزان

و اما آخرین دیدار. از آن جهت تاریخ آن دیدار را بیاد دارم که مصادف بود با روز معروف 28 مرداد. قرار ما برای ساعت 16 بود و من از ساعت  15 و سی دقیقه در نزدیکی های منزل ایشان پارک کرده داخل ماشین لحظه شماری می کردم. سرانجام ساعت 15 و 55 دقیقه پیاده شده به طرف منزل ایشان براه افتادم. زنگ زدم و بعد از یک دقیقه که برای من مملو از اضطراب بود آقای سیامک ساجدی پسرشان به استقبال من آمدند و به گرمی مرا پذیرا شدند و با هم به طرف ساختمان به راه افتادیم. از پله ها که بالا می رفتم ایشان را دیدم که پشت به درب ورودی نشسته بودند. با ورود ما و معرفی من توسط سیامک عزیز ایشان بلند شدند و به آرامی به طرف من برگشتند. فاصله زمانی از آخرین دیدار ما 28 سال بود که با حوادث غیر قابل باوری گذشته بود. من مانند مجسمه ای از سنگ بی حرکت شدم. حتی قادر نبودم بگویم سلام. یا قدمی به پیش بگذارم. نمی دانم چند ثانیه بدین منوال گذشت ولی زمانی به خود آمدم که سیامک عزیز می خواستند جعبه شیرینی و دسته گل بزرگی که شامل 62 شاخه گل رز سرخ با یک گل میخک سفید در وسط آن بود (به بهانه فیلم میخک سفید ایشان) را از من بگیرد. (مرحوم خانم ایرن سال ها قبل به من یاد داده بودند که هر وقت برای خانمی گل می بری باید تعدادشان فرد باشد) بالاخره به خود آمدم و رفتم دست ایشان را بوسیدم و تشکر کردم از موافقتی که برای دیدن من نموده بودند. قبلاً تلفنی به ایشان گفته بودم که من دیالوگ های شما در تمامی 59 فیلمتان را از حفظ هستم که همان تلفنی ایشان بارها مرا امتحان کرده بودند.
مثلاً پرسیده بودند ایشان در فیلم دشنه در جواب پیکی که از طرف عباس ورد که عباس برای بردن او امشب خواهد آمد چه می گویند. یا می آید و پیغام می آخرین جمله ایشان در فیلم حیدر رو به مرحوم آقای بیک ایمانوردی چیست؟ و یا در فیلم ناخدا به هنگام روشن نمودن سیگار ناخدا چه اتفاقی می افتد؟ که همه را جواب داده بودم و عمده دلیل موافقت ایشان برای دیدار با من هم همین کنکور سخت و دشوار بود! که فقط یک نفر شرکت کننده داشت چه مردود و چه قبول.
در مقابل من فروزان نشسته بود. فروزان با آنهمه زیبای ی بی مثال. با آن همه شهرت فرا مرزی. آن هم در زمانی که ایران ژاندارم کل منطقه بود. با آن همه فراز و نشیب ها در زندگی هنری و خصوصی و آن همه وقایع اتفاقیه بالاخص طی 22 سال گذشته. و بالاخره فروزانی که کعبه آمال قریب به اتفاق نسل من و کسانی بود که سینمای ملی ایران را می شناختند و می شناسند و به آن عشق می ورزیدند و روی آن تعصبی مساوی و برابر خانواده اشان داشتند. بله فروزان واقعی در دو متری من نشسته بود ولی من به جای این فروزان واقعی، فروزانی را می دیم که در فیلم هایش دیده بودم. با کوچکترین حرکت ایشان ده ها صحنه و حتی بیشتر از سکانس های ایشان را به واقع و به وضوح و به صورت کاملاً حقیقی می دیم تا جایی که خودم را جزء کادر فیلمبرداری می پنداشتم!
هر چه سعی می کردم به خودم بقبولانم که فروزان های موجود در حافظه ام باقی خواهند ماند و اکنون باید قدر این لحظ ات واقعی و زود گذر را بدانم و این فروزان حی و حاضر را ببینم حریف تفکرات خودم نمی شدم. ایشان هم این موضوع را دقیقاً و واضحاً درک کرده بودند و مثل این بود که قبلاً به کرات در چنین موقعیت هایی قرار گرفته بودند. به هر جهت صحبت های ایشان را یا نمی شنیدم و یا جواب های بی ربط ی می دادم. ولی همین را نیز عمیقاً متوجه بودند که تقصیر از من نیست و غیر ارادی است لذا در بیشتر لحظات با لبخندی بر لب و حالتی شبیه به انتظار ساکت مرا نگاه می کردند تا من بخود آیم.
ادامه مطلب در قسمت دوم

ایمیل نویسنده: fereidonnamdar@yahoo.com

۶ نظر:

Leila گفت...

هيجان زده شدم سه بار خوندمش نميخاستم حتى يك كلمه هم جا بيفته إز چشمم مثل خوندن رمانى كه خودت رو با راوى يا شخصيت اصلى داستان همراه ميكنى همان حس رو داشتم،تشكر كم يك دنيا گل ميخك بأيد تقديم شما كرد

ناشناس گفت...

محمد بیدقی
رقیب گفت در این عرصه چه میکنی هرروز
گغتم صباوت گذشته باز میجویم
پرنده مردنیست پرواز را بخاطر بسپار

حسین گفت...

سلام و درود
به آقای م.صدر عزیز و مهربان و دوست داشتنی
عالی بود متشکرم
مطالب شما و خاطراتتان بسیار زیبا و کامل وخواندنی میباشند هر چقدر هم بخوانیم خسته نمیشویم
منتظر قسمتهای بعدی و خاطرات بیشتر شمادر باره زنده یاد فریدون فرخزاد و خانم فروزان و دیگر هنرمندان هستیم
موفق و سلامت باشید

سیما گفت...

سلام کاش یک عکسی از ایشان گرفته بودید

ناشناس گفت...

باسلام و خسته نباشید همه همکاران قدیمی ها:
من مضمون این متن را که به شکل سیوال از آقای صدر بود را ارسال کردم که متاسفانه چاپ نشذه است؟
"ایا خانم فروزان و یاسیامک پسرشان از شما نپرسبدند که چگونه این شایعه را منتشر کرده اید که سیامک پسر آقای فرخ ساجدی هستند؟"

ناشناس گفت...

she owes it to her fans to come out and have an interview, There is a generation of us who grow up with her. Frozen was the Merylin Menro of our Cinema part , Pert of her belongs to her fans