۱۳۹۵ تیر ۱۰, پنجشنبه

گفتگوی منتشر نشده و اختصاصی قدیمی ها با استاد مصطفی کمال پور تراب: اکثر اساتید موسیقی ما خارجی بودند



قدیمی ها - مجتبی نظری، فرهاد لارنگی، علی رجبی و محمد رفیعی: هنرمندی که در یک خانواده نظامی متولد شد و در سن کم پدرش را در حین حمله شوروی به ایران از دست داد و بار زندگی را به تنهایی به گردن گرفت و از درس رهایی نیافت. وی از بچگی با موسیقی انس گرفت و مراحل آن را به صورت علمی از هنرستان «عالی موسیقی» و بعد در هنرستان «ملی موسیقی» فرار گرفت و سپس تدریس کرد، پایه های هنری خود را در فرانسه و اروپا گسترش داد و شاگردی استاد روح الله خالقی به عنوان افتخاری در خاطراتش دارد. وی در علم تئوری موسیقی و خلق چندین قطعه موسیقی نقش به سزایی ایفا کرد که ماحصل آن را در کتابی به عنوان «تئوری موسیقی» چاپ کرد که تا سال 1391 به چهل و هشتمین چاپ مجدد خود رسید و جز پر فروش ترین کتاب ها در زمینه موسیقی محسوب شد. وی همچنین با وجود تسلطی که بر زبان های فرانسه و انگلیسی داشت، چندین کتاب ترجمه کرده و علاوه بر آن با علم روانشناسی خود مقاله ای مفصل در مورد حافظه نوشته است.
استاد کمال پورتراب بعد از انقلاب 1357 حاضر به ترک وطن نشد و در ایران به تدریس هارمونی و کنترپوان به صورت تخصصی پرداخت و بعد از چند سال به عنوان استاد دانشکده موسیقی دانشگاه هنر و دانشگاه آزاد به طور رسمی کارش را آغاز کرد. وی در سال 1387 به عنوان چهره های ماندگار ایران شناخته شد ولی در این گفتگو از این موضوع به قاطیعت انتقاد می کند.
وی سرانجام در 2 تیرماه سال 1395 در منزل شخصی خود در تهران با عالم موسیقی خداحافظی کرد و پیکرش صبح روز 4 تیرماه از مقابل تالار وحدت تشییع و در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد. گروه مجله اینترنتی قدیمی ها درگذشت این بزرگ مرد موسیقی ایران را به جامعه هنری و خانواده اش تسلیت می گوید و برای بازماندگان این عزیز از دست رفته آرزوی صبر و بردباری دارد. روحش شاد و یادش گرامی...
گفتگویی که در ادامه از نظرتان می گذرد، گفتگویی منشتر نشده گروه مجله اینترنتی قدیمی ها با استاد مصطفی کمال پورتراب است که در مهرماه 1394 تهیه شده است.
به عنوان اولین سوال بیوگرافی خودتان بگویید؟
من در شهریورماه 1303 شمسی در تهران متولد شدم. زمانی که 17 ساله بودم، پدرم نظامی بود و در شوروی کار می کرد، او را دزدیدند. پدرم عاشق ایران بود و هیچ وقت به خاطر شغلی که داشت، ایران را ندیده بود، چون اجدادش ایرانی و در باکو که قبلا جز ایران بود، زندگی می کردند. پدرم اینقدر علاقه به ایران داشت که در کشورش زبان فارسی یاد گرفت. بلاخره من در 17 سالگی بدون پدر با دو برادر و یک خواهر ماندم، من فرزند اول خانواده بودم و تحصیل هم می کردم.
مخارج زندگی شما بعد از فوت پدر چگونه تامین شد؟
با آن سن کمی که داشتم؛ روزه ها تحصیل و شب ها کار کردم و خانواده را بزرگ کردم. خدا را شکر الان خواهر و برادرانم جز اساتید تحصیل کرده هستند و در خارج از کشور ساکن هستند.

زنده یاد مصطفی کمال پور توراب

اولین جرقه های علاقه شما به موسیقی از چه سالی شروع شد؟
اولین مرتبه پدرم در 5 سالگی برایم یک نی لبک خرید و من به نواختن این ساز مشغول شدم. خودم نواختن این ساز را بلد شدم و آن زمان که دوره پیش آهنگی را می گذراندم، من به عنوان نوازنده در این دوره بودم. بعد از نی لبک به فلوت افقی تبدیلش کردم که موقع رژه ها در دوره پیش آهنگی می نواختم. یادم هست همسایه ای داشتیم که در هنرستان «عالی موسیقی» کار می کرد و من نمی دانستم آنجا مشغول به کار هست، او به من گفت: اینهایی که تو می زنی، از روی نُت می زنی. من گفتم: نُت چی هست. بلاخره مرا به هنرستان عالی موسیقی برد. قانون هنرستان این بود که از سال چهارم ابتدایی دانش آموز می گرفتند ولی آنقدر از من خوشحال شدند که مرا در اول متوسطه پذیرفتند و دوباره من به کلاس چهارم ابتدایی آمدم و اینجا سه سال عقب افتادم.
ورود و خروج شما از هنرستان عالی موسیقی در چه سال هایی بود؟
من در سال 1318 وارد هنرستان «عالی موسیقی» شدم و در سال 1324 دیپلم گرفتم و از آنجا با بورسیه به فرانسه برای ادامه تحصیل رفتم.
از اساتید خودتان در هنرستان عالی موسیقی بگویید.
اساتید موسیقی ما آن زمان همه خارجی بودند و آن جا تدریس می کردند که من با آنها شروع کردم. رییس آنجا غلامحسین مین باشیان بود. کار کردن من با استادان خارجی تسلط مرا روی زبان بالا برد، حتی تا جایی که من بسیاری از کتاب ها را با زبان های مختلف دنیا از جمله انگلیسی و فرانسوی ترجمه کردم.

زنده یاد مصطفی کمال پور توراب

پس اساتید ایرانی از چه زمانی وارد هنرستان عالی موسیقی شدند؟
در حقیقت از سال 1320، در اول حکومت پهلوی دوم. استادان خارجی را از ایران خارج کردند و علی نقی وزیری ریس هنرستان شد و از آنجا اساس این هنرستان بیشتر بر ساز های شرقی و ایرانی قرار گرفت. من ساز شرقی که آنجا یاد گرفتم تار بود و ساز غربی من ویلن.
شما از کسانی بودید که سعادت شاگردی استاد روح الله خالقی را داشتید، او چگونه شخصیتی داشت؟
آدم خیلی خیلی علاقه مند به کشور و موسیقی بود و می توانم بگویم تنها کسی بود که موسیقی علمی را در ایران رواج داد. او انجمن «موسیقی ملی» را با کمک دوستانش درست کرد و با پول آن، هنرستان «موسیقی ملی» را تاسیس کرد و من که در هنرستان عالی موسیقی بودم به من پیشنهاد داد که برای تدریس و آموزش به آنجا بیام. منم گفتم: چرا که نه، من یک ایرانی هستم.
چه شاگردانی در هنرستان ملی موسیقی داشتید؟
اولین شاگردانی که آنجا درس دادم، یکی از آنها انوشیروان روحانی بود. البته متاسفانه او زیاد در آنجا نماند! اما شهرداد روحانی برادر انوشیروان، یکی از ویالونیست های خیلی علمی است که کارش را با علم پیش برد.
نظرتان در مورد علی رهبری چیست؟
علی رهبری که واقعا در 180 شهر دنیا برنامه اجرا کرده را دوست دارم. کتاب آخرم را به ایشان که عمری افتخار معلمی اش را داشتم، تقدیم کردم. خیلی برای پاگیر شدن او در ایران برای کارش به مدیران موسیقی در ایران غر زدم که او را برای حفظ آبروی موسیقی نگه دارند و او یک برنامه یکساله موسیقی در اینجا آماده کرد. علی رهبری کسی است که واقعا باید به او استاد گفت. نه هر کسی که از راه می رسد به او لقب استاد می دهند.



مجتبی نظری و زنده یاد مصطفی کمال پور توراب


کارتان در هنرستان ها به چه شکلی ادامه پیدا کرد؟
در هر دو هنرستان کار می کردم تا اینکه از فرانسه مرا به عنوان مدرس به این کشور بورسیه دادند و من مدتی در آنجا بود تا اینکه وزیر فرهنگ آن زمان آقای پهلبد به من گفتند: ما می خواهیم دوره عالی موسیقی را تاسیس کنیم، چون این هنرستان ها تا دیپلم بیشتر نداشت. بلاخره من رییس دوره عالی موسیقی شدم و اسمش را هنرکده «موسیقی ملی» گذاشتند. البته من از ریاست خوشم نمی آمد و به اصرار قبول کردم، چون دوست داشتم بیشتر درس بدهم، ولی گفتند: چون شما از سطح موسیقی بالایی برخوردارید، برای مدتی رییس باشید.
آیا در زمان ریاست شما در هنرکده موسیقی ملی کسی هم بورسیه شد؟
بله، همان موقعی که من رییس دوره عالی بودم، یادم هست روزی دیدم شهرداد روحانی با غم و اندوه پیش من آمد و گفت: برادرم می گوید: بیا شب های آخر هفته در مراسم ها برنامه اجرا کنیم. من خیلی دلم برایش سوخت و رفتم به وزیر گفتم: بیاید ایشان را با مخارج خودمان برای تحصیل در خارج از کشور بورسیه کنیم. بلاخره توانستیم ایشان را بورسیه کنیم و او تحصیلات عالیه را در خارج از کشور گذراند و الان هم به عنوان رهبر موسیقی کارش خوب است.
از حشمت سنجری بگوید.
زمانی که من خواستم ویلن نوازی غربی را یاد بگیرم حشمت سنجری معلم من بود، او ویالونیست خیلی خوبی بود و خیلی جاها هوای مرا داشت.


زنده یاد مصطفی کمال پور توراب


مرتضی حنانه چگونه فردی بود؟
او یک نظامی در دبیرستان نظام بود که درس موسیقی هم می خواند، تقریبا او از هم دوره های من بود. زمانی هم که توده ای ها در ایران حزب به راه انداختند، او به آنها پیوست و مقامی هم از این حزب گرفت. حنانه برای موسیقی کتاب هایی هم نوشت.
فریدون ناصری چطور؟
 او هم از شاگردان من بود، ولی سطح هنریش از حنانه پایین تر بود.
شما به غیر از موسیقی مقالات مختلف علمی هم داشتید از جمله مقاله معروف شما درباره حافظه است، کمی توضیح بدهید؟
ما دو جور حافظه داریم، کوتاه مدت و بلند مدت. من با اینکه کارم موسیقی هست یک مقاله مفصل بر اساس علم روانشناسی که دارم، در این باره نوشتم. حافظه کوتاه مدت من خراب شده، ولی آن اطلاعاتی که از بچگی یاد گرفتم هنوز سالم هست. از قدیم هم گفتند علمی که در جوانی و کودکی یاد بگیری، مثل نقشی هست که روی سنگ حکاکی کرده باشند.

زنده یاد مصطفی کمال پور توراب


چطور شد از فرانسه به ایران برگشتید؟
من بسیار مملکتم را دوست دارم، وقتی که در فرانسه بودم به من گفتند: اینجا بمان. ما به دولت ایران می گویم حقوقت را قطع نکنند و اینجا به حسابت بریزند. بلافاصله گفتم: نه من می خواهم به بچه های ایران درس بدم، چون خودم را یک ایرانی می دانم. از آن افرادی نیستم که برای پول کار کنم، مگه پول زیاد چه به دردی می خورد. پول زیاد هم جلو سلامتی را می گیرد، آدم را پرخور و تنوع طلب می کند. من الان با این سنی که دارم روزی سه ساعت ورزش می کنم، یک ساعت فقط روی تردمیل راه میرم، تنها زندگی می کنم خودم تمام کارهایم را انجام می دهم. 

چند سال است که همسرتان را از دست دادید؟
12 ساله که همسرم را از دست دادم و عکسی که شما در اینجا مشاهده میکنید، به این باور مرا رسونده که قطعا او همیشه با من و زنده است.



شما را به عنوان چهره های ماندگار در ایران شناخته شدید، نظرتان چیست؟
اینکه من با یک لغت کسی را بزرگ کنم، کار مهمی انجام ندادم، الان من جز چهره های ماندگارم، مگر آنها برایم چیکار می کنند؟ هیچ کاری نمی کنند. یادم هست پارسال مرا به برج میلاد بردند و در آن رستوران گردان، که گران قیمت است، برایم تولد گرفتند، ولی همه این کارهایی که برایم کردند، برای تظاهر بود. آن ها حتی فیلمش را هم گرفتند که مثلا بگویند ما برای چهره های ماندگار چنین کارهای می کنیم، ولی در اصل کاری نمی کنند.

حرف آخر استاد مصطفی کمال پور تراب چیست؟
من وطنم را خیلی دوست دارم، متاسفانه ما در نظام آموزشی که داریم خیلی چیزها را دارند به غلط یادمان می دهند، این هایی که می گویم شاید شما ساده از این حرف ها بگذرید ولی واقیعت دارد. این ها را من برای شما جوان ها می گویم نه برای خودم، چون معلوم نیست من فردا زنده باشم. ما به عنوان ایرانی خیلی از لغت های فارسی را به اشتباه تلفظ می کنیم و این اشتباه ماست.





زنده یاد مصطفی کمال پور توراب، محمد رفیعی و علی رجبی


زنده یادان مصطفی کمال پور توراب و همسرش


زنده یاد مصطفی کمال پور توراب


مجتبی نظری، فرهاد لارنگی و زنده یاد مصطفی کمال پور توراب

زنده یاد مصطفی کمال پور توراب



زنده یاد مصطفی کمال پور توراب

مادر و پدر زنده یاد مصطفی کمال پور توراب


زنده یاد مصطفی کمال پور توراب

هیچ نظری موجود نیست: